جدول جو
جدول جو

معنی هم عنانی - جستجوی لغت در جدول جو

هم عنانی
(هََ عِ)
همراهی. همراه بودن:
یاران چو کنند هم عنانی
از سنگ برآورند خوانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
هم عنانی
حرکت پهلو به پهلوی هم (سواره یاپیاده)، برابری
تصویری از هم عنانی
تصویر هم عنانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
دو سوار که پهلو به پهلو حرکت کنند، همدوش، همراه
فرهنگ فارسی عمید
(هََ عِ)
دو سوار که با یک سرعت و به یک راه روند، همراه و برابر و هم سیر. (برهان) :
شادی و سلامتی و رادی
با تو همه ساله هم عنان باد.
مسعودسعد.
ز چرخ ار همرکاب افتدش ننگ است
ز باد ار همعنان گرددش عار است.
مسعودسعد.
گهی به کوه شدی هم حدیث من پروین
گهی به دشت شدی هم عنان من صرصر.
مسعودسعد.
عنایت ازلی هم عنان عقلم باد
که از عنا برهاند به حشر از حشرم.
سنائی.
هر کجا باشد جهان لشکر کشد بر خصم ملک
نصرت و تأیید باشد هم عنان و هم رکاب.
سوزنی.
ز آستان تو سر بر فلک توان افراخت
نه این فلک، فلکی همعنان علیین.
سوزنی.
پویم پی کاروان وسواس
غم بدرقه هم عنان ببینم.
خاقانی.
شه سکندر قدر و اندر موکبش
خضر و موسی هم عنان بینی به هم.
خاقانی.
کام بختش چون دعای مادران
در اجابت هم عنان ملک باد.
خاقانی.
زمین زیر عنانش گاو ریش است
اگرچه هم عنان گاومیش است.
نظامی.
تا نگردد جان ما از عیب دور
کی شود با عاشقانت هم عنان ؟
عطار.
بحر تلخ و بحر شیرین هم عنان
در میانشان برزخ لایبغیان.
مولوی.
دست ملوک لازم فتراک دولتت
چون پای در رکاب نهی بخت هم عنان.
سعدی.
هزار چاره بکردم که هم عنان تو گردم
تو پهلوان تر از آنی که در کمند من افتی.
سعدی.
اگرچه در طلبت هم عنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(هََ خوا / خا)
هم سفره شدن. هم کاسگی. هم نشینی:
کرد با او به خورد هم خوانی
کاین چنین است شرط مهمانی.
نظامی.
به هم خوانی خود کنی سر بلند
که خوان گردد از نازکان ارجمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
شباهت و هماهنگی:
بر هر دو طرف ز هم نشانی
افتاده نشان مهربانی.
نظامی.
من جنس توام به هم نشانی
یکتا کنم از دوآشیانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آن سان آن گونه آن طور، مثل آن مانند آن، چنان کس (درین صورت تواند بپای وحدت و نکره ملحق گردد) : چنان چون مر ترا باید جوانی مرو را نیز باید همچنانی. (ویس و رامین)، بهمان شکل بهمان صورت: موسی - علیه السلام - لب او را (عصا را) بگرفت همچنان عصا شد که بود، یکسان بی تفاوت: دیگر روز دفن کردند و ماتم بسزا داشتند و فضل همچنان جمله لشکر و حاشیت راگفت: سوی بغداد باید رفت، مثل سابق کماکان فعالیت مردم برای چراغانی همچنان ادامه دارد، با وجود اینکه در صورتی که: گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش چون عذار محبوبان همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوز. (گلستان) یاهم چنان (همچنان) که. همان گونه که: همچنان که او را در عالم مجازی بمرتبه سروری و فرماندهی مخصوص گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همچنانی
تصویر همچنانی
تساوی: و برابری یکی است بعرضی وضعی و همچنانی یکی است بخاصیتی
فرهنگ لغت هوشیار
شرت با دیگری در تکلم بیک زبان: هم زبانی خویشی و پیوندیست مرد با نامحرمان چون بندیست. (مثنوی)، همدمی: او را مهر دار کرد که همه وقت در پیش نظر نشسته بشرف مکالمه و همزبانی مشرف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
هم دوره بودن هم عصری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
همراه و برابر هم سیر، دو سوار که با یک سرعت و بیک راه روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم خوانی
تصویر هم خوانی
مطابقت
فرهنگ واژه فارسی سره
هم دوش، همراه، هم قدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
في نفس الوقت
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
Synchronicity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
synchronicité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
Synchronizität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
סִינְכְּרוֹנִיוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
sincronicidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
sincronicidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
synchroniczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
синхронность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
ہم وقتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
ความพร้อมกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
sinkronisitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
同時性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
synchroniciteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
同步性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
ulinganifu wa wakati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
동시성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
синхронність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
যুগপততা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
सहकालिकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
sincronicità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هم زمانی
تصویر هم زمانی
eşzamanlılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی